مهساجزینی
پوتین اخیرا و بعد از حمله به اوکراین خودش را با پتر کبیر مقایسه کرده بود این درحالی است که وایرا ویکه-فریبرگا رئیس جمهور اسبق لتونی اخیرا در یادداشتی این ادعای پوتین را زیر سوال برده و نوشته که پتر کبیر تزار روسیه فقط دنبال قدرت و قلمرو بیشتر نبود، بلکه میخواست کشورش پیشرفتهتر و مترقیتر شود اما ولادیمیر پوتین با منزوی ساختن روسیه و تقلیل آن به یک کشور منفور، در مسیر خلاف بت خود حرکت میکند. پوتین خردادماه و در جشن ۳۵۰ سالگی پتر، تزار روسیه با دفاع از حمله نظامی به اوکراین، اقدامخود را با تسخیر دریای بالتیک و سوئد در عهد پتر کبیر مقایسه کرد و گفته بود: «مسئولیت ما نیز این است که سرزمینهایی را پس بگیریم و خود را تقویت کنیم.»
خانم رئیس جمهور سابق در« پراجکت سیندیکیت» نوشته است: «درست است، سیاست زمین سوخته ارتش روسیه در اوکراین - در تضاد آشکار با منشور سازمان ملل متحد و قوانین بینالملل - مستقیماً همان کاری است که پیتر در طول جنگ خود با چارلز دوازدهم پادشاه سوئد با آن کشور کرد. اما سرکوب آزادی اندیشه و بیان توسط پوتین در روسیه نشاندهنده تولد دوباره ترسناک روشهای توتالیتر است که مشخصه اتحاد جماهیر شوروی بود.
این جنگ، اوکراین را ویران میکند، بازارهای جهانی انرژی و غذا را مختل میکند و کشورهای سراسر جهان را بیثبات میکند. پوتین ما را به یک نقطه عطف تاریخی رسانده است. آیا سعی میکنیم نظم جهانی موجود را بهبود بخشیم، یا در عوض به عقب میرویم؟ رویزیونیسم به سبک پوتین، با تمرکز وسواس گونهاش بر اصلاح اشتباهات دیرینه، تهدیدی آشکار برای هر کشوری است.
پوتین و دیگر اقتدارگرایان شبیه او نماینده دنیای پسرفت هستند نه پیشرفت. در سیستم آنها، فقر و حتی قحطی افزایش مییابد. آنها پارانویای جمعی خود را در یک جست و جوی دیوانه وار برای رسیدن به عظمتی نشان میدهد که ثبات جهانی را تضعیف میکند.
اتهامات عجیب و غریبی که روسیه برای توجیه تهاجم24 فوریه خود علیه اوکراین مطرح کرده است، آخرین و افراطیترین بیانیه امتناع پوتین از پذیرش فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. پوتین به جای استفاده از فرصتی که میتوانست روسیه را به یک دولت-ملت آزاد، دموکراتیک و عادی کند، انرژی خود را وقف حملاتی با هدف بازیابی امپراتوری از دست رفته کشور کرده است
به همین دلیل است که شنیدن پیشنهاد یکی از نمایندگان دومای روسیه مبنی بر لغو به رسمیت شناختن استقلال لیتوانی از سوی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، نگرانکننده است. در پی جنگ اوکراین، دیگر هیچ کس نمیتواند از کنار شنیدن چنین تهدیدهایی ساده عبور کند.
نگرش تهاجمی روسیه نسبت به سرزمینهایی که زمانی آن را اشغال یا ضمیمه کرده بود یک تهدید واقعی برای هر کشوری در حاشیه جغرافیایی آن است. از این نظر، رژیمهای تزاری، شوروی و پوتین روسیه درتدوام یکدیگرند و فراتر از ادعاهای سرزمینی فوری، در واقع تقاضا برای حوزه نفوذ است که به معنای حوزه کنترل است. در دیدگاه پوتین که بارها بیان شده است، روسیه آنقدر از تهاجم بالقوه خارج، به ویژه غرب، احساس خطر میکند که باید توسط حلقهای از کشورهای دست نشانده احاطه شود.
اوکراین به این دلیل مورد حمله قرار میگیرد که با سرکشی این وضعیت تابعیت را رد کرد - و این کار را بدون پوشش محافظ ناتو یا اتحادیه اروپا انجام داد. در مقابل، جمهوریهای شوروی سابق لتونی، لیتوانی و استونی عضو هر دو هستند. اما روسیه آنچه را که من تخم فاخته مینامم در همه کشورهایی که بخشی از حلقه رعیت فرضی او هستند، گذاشته است.
ما قبلاً این سیاست را در استراتژی بلندمدت اتحاد جماهیر شوروی برای اشغال هر چه بیشتر مناطق اطراف هسته مرکزی روسیه دیدهایم. در هر یک از اینها، رهبران شوروی بمب ساعتی کار میگذاشتند که میتوانست در یک لحظه مناسب منفجر شود، یا از طریق ایجاد خصومت یا درگیری در داخل و بین دولتهای همسایه ترغیب شود که منفجر شود. ادامه این استراتژی توسط پوتین تا حد زیادی باعث باز شدن یخ مناقشات منجمد شده کنونی در آن سوی مرزهای روسیه میشود.
به عنوان مثال، مولداوی از نظر تئوری، منطقه به شدت صنعتی و روسی شده «ترانس نیستریا» را پس از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی به ارث برد. این منطقه به سرعت به یک منطقه تحت کنترل روسیه تبدیل شد. به همین ترتیب، تهاجم روسیه به گرجستان در سال ۲۰۰۸، این کشور را از حدود یک پنجم خاک خود محروم کرد و مناطق جدا شده اکنون کاملاً تحت کنترل کرملین هستند.
در اوکراین، روسیه در سال ۲۰۱۴ به کریمه حمله و آن را ضمیمه کرد و نیروهایش عملاً بسیاری از مناطق دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین را تصرف کردند. تنها پس از جنگ ۲۰۲۰ در منطقه قره باغ، آذربایجان به طور مشروع سرزمینی را که ارمنستان تحت حمایت روسیه برای چندین دهه اشغال کرده بود، بازپس گرفت.
حسن نیت، اساس همزیستی مدنی بین مناطق، کشورها و افراد است. مدت کوتاهی پس از انتخاب من به عنوان رئیس جمهور لتونی در سال ۱۹۹۹، نامههای جداگانهای از خواهر و برادری دریافت کردم که پس از استرداد اموال، خانهای را از والدین خود به ارث برده بودند. آنها به سادگی نتوانستند در مورد نحوه تقسیم ارث خود به توافق برسند. هر کدام گفتند که نمیتوانند با هم زیر یک سقف زندگی کنند. برادر خشمگین تهدید کرد که خانه چوبی را نصف خواهد کرد و خواهر بابت تخریب اموال گریه میکرد.
گاهی اوقات، حتی افراد یک خانواده نمیتوانند با هم زندگی کنند، بنابراین وقتی درگیریها در مقیاس وسیعتری اتفاق میافتد، نباید تعجب کنیم. اما وقتی آنها این کار را انجام میدهند، هیچ رهبری نباید اجازه داشته باشد که خانه را نصف کند.»
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟